از ایران تا یونان، مقاومت و همبستگی

با به روی کار آمدن دولت دست راستی جدید در آتن با وعده برخورد با گروههای سیاسی چپ و آنارشیست و همچنین تعیین تکلیف با وضعیت پناهجویان و توقف پذیرش آنها، دولت تحرکات گسترده ای را آغاز کرد. از جمله تصویب قوانین سخت گیرانه جدید مانند امکان اخراج پناهجویان به محض دریافت پاسخ منفی، لغو بیمه خدمات درمانی، لغو اسکان در خانه های شهری و …. تا حمله به خانه های مسکونی پناهجویان در دستور کارشان قرار گرفت. خانه هایی که توسط فعالین سیاسی عموما آنارشیست و فعالین پناهندگی اشغال شده و در اختیار پناهجویان قرار گرفته بود، تبدیل به هدف اصلی حمله پلیس شدند. پیشتر این خانه ها مورد حمله گروههای مختلف فاشیستی قرار می گرفت که پس از انتخابات، این وظیفه به پلیس محول شد!

به این ترتیب گروههایی از فعالین سیاسی و حقوق پناهجویان، در قالب no pasaran (عبور نمی کنند) با هم علیه عملیات دولت متحد شدند. یکی از این گروهها که شامل دو ساختمان مسکونی برای پناهجویان بود، چند هفته پیش مورد حمله پلیس قرار گرفت. پناهجویان از آنجا بیرون رانده شدند. برخی در کمپهای خارج از شهر اسکان داده شدند و برخی دوباره به خیابانها بازگردانده شدند. رئیس پلیس جدید آتن وقیحانه اقدامات پلیس را مانند عملکرد جاروبرقی دانست که در حال پاکسازی است. پاکسازی عنوانی است که نخست وزیر جدید یونان بارها آنرا برای توصیف و توضیح شیوه برخورد با گروههای سیاسی چپ و آنارشیست در محله اکزارکیای آتن استفاده کرده.

پلیس به حملات و فشارهای خود علیه دیگر گروهها و ساختمانها از جمله نوتارا ادامه داد. نوتارا۲۶ یکی از خانه های اشغالی است که حدود ۴ سال پیش با حمایت فعالین سیاسی و حقوق پناهندگی ایجاد شد و امروز از سوی پلیس و دولت بارها و بارها مورد تهدید قرار گرفته. به شکلی که نیروهای گارد پلیس هر دو ساعت یکبار، از مقابل این ساختمان عبور کرده و گاهی وقتها با استفاده از ادبیاتی رکیک و ایجاد سروصدا، به آزار و اذیت ساکنین و ایجاد رعب و وحشت میپردازند. در این ساختمان چندین خانواده به همراه دهها کودکانشان زندگی می کنند.

گروههای سیاسی در نهایت تصمیم به برگزاری تظاهرات امروز گرفتند. این تظاهرات که به گفته رسانه‌ها با حمایت بیش از ۵ هزار نفر روبرو شد، از مقابل ساختمان فارغ التحصیلی آتن شروع، از مقابل مجلس این کشور ادامه و به میدان اکزارکیا، پاتوق اصلی گروههای سیاسی چپ و آنارشیست ختم شد.

اکزارکیا از جمله محله هایی است که در دوره دیکتاتوری نظامی در یونان طی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی پایگاه اصلی مقاومت علیه فاشیسم بود. دانشگاه پلی تکنیک در این محله صحنه نبرد دانشجویان با نیروهای پلیس در این دوران بود که در یک مورد، نیروهای نظامی با ورود به داخل دانشگاه دست به قتل عام دانشجویان زدند در حدی که حتی با تانک از روی بدنهای آنها عبور کردند! پس از پایان دیکتاتوری نظامی، قانونی تصویب شد که به محیطهای دانشگاهی آزادی کامل اعطا شده بود و بدون نیاز به مجوز، گروههای سیاسی می توانستند در این فضا به برگزاری هر نوع آکسیون سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دست بزنند. این باعث شد تا محله اکزارکیا همچنان بعنوان پایگاه اصلی مقاومت علیه نظام سرمایه داری و فاشیسم به زیست سیاسی خود ادامه دهد. اما این قانون پس از حدود ۴ دهه، چند هفته پیش توسط دولت دست راستی جدید لغو شد!

ما، بعنوان جمعی از پناهندگان سیاسی کمونیست و آنارشیست تصمیم گرفتیم در حمایت از فعالین کارگری در بند و حامیانشان، دست به تجمع اعتراضی بزنیم که در نهایت در شورای کوچک خود، تصمیم بر حضور در تظاهرات ۱۴ سپتامبر گرفتیم. حضور ما با حمایت گسترده گروههای سیاسی و دو اتحادیه بزرگ کارگری همراه شد. ویدیوی زیر، قسمتی از این تظاهرات را به تصویر کشیده.

تمام شدم!

به دلايل زير، تا اطلاع ثانوی ديگر نمی‌نويسم:

۱. در طی اين مدت که حدودا ۱۰ سال از تولد «دروازه‌های سپیده‌دم» می‌گذرد، هر چه سعی کردم نتوانستم توجيهی قانع‌کننده برای خلق و ادامه حيات آن، پيدا کنم. من واقعا نمی‌دانم که چرا همچنان بايد وبلاگ داشته باشم و عقايد خودم را از اين طريق با شما در ميان بگذارم. مخصوصا اینکه بعد از استعفا از حزب و آنهمه آزار و اذیت، دیگر بحث سیاسی هم برایم نمانده! هر آنچه طی این سالها نوشتم همه به مدد حضور در آن حزب و برای تقویت و رسیدن به اهداف آن حزب بود! ولی امروز کوهی نوشته در مقابلم هست که احساس می کنم برخی از آنها را دیگر نمی فهمم یا باهاشان ارتباط برقرار نمی کنم!

۲. واقعيت آن است که ما فرصت زيادی برای آموزش و فهم در اين دنيای نحس نداريم و اين وبلاگ علاوه بر آنکه وقت زيادی از من می‌گرفت، به دغدغه‌ای آزارنده برايم بدل شده بود ( کما که بسياری ديگر از مسائل ساده زندگی برای من به چنين دغدغه‎ای بدل می‌شود). من با «وبلاگ نويسی» مشکلی ندارم، اما از اتلاف وقت احساس خوبی ندارم و طی دو سال گذشته اين کار برای من بيشتر تلف کردن عمر بود تا کاری مفيد و آموزنده. میبینید که تقریبا چیزی هم ننوشته ام. یکی از اساتید دانشگاه تهران در کمال ناباوری روزی به يکی از شاگردانش گفته بود: «در زندگی‌ام اشتباهات زيادی مرتکب شده‌ام. اما خوشحالم که حتی يک لحظه از عمرم را تلف نکردم» و در آن لحظه اگر شما هم جای من بوديد با شنيدن اين جمله، دوست داشتيد که از خجالت آب شويد!!!

۳. برخلاف بعضی‌ها که ماه‌ها وبلاگشان را «آپ ديت» نمی‌کنند، من نمی‌توانستم اينچنين بی‌خيال باشم و هرگز نتوانستم خودم را راضی کنم که حداقل هفته‌ای يک یا دو يادداشت نداشته باشم. اما طی این مدت عملا دیگر دستم به نوشتن نمیرود. مشکلات فراوانی هم داشتم و همینطور عملا دیگر هر چه دارم در بیان میکنم. دغدغه سر و سامان دادن به «دروازه‌های سپیده‌دم» برای من به يک معضل بزرگ بدل شده و در کنار بی‌انگيزگی، ادامه حيات اين وبلاگ، واقعا آزاردهنده بود. به زبان خيلی خودمانی برايتان بگويم: احساس کردم که دیگر اين کاره نيستم.

۴. ابتدا کنجکاوی بود. تماما کنجکاوی محض بود. بعد هدف بیان ایده‌ها و مطالبات سیاسی و اجتماعیم. من اساسا دوست دارم که در هر مقوله جديد و جذابی سرک بکشم و آنرا تجربه کنم. «وبلاگ نويسی» هم برای من از جمله همين مقولات بود و حالا که آنرا تجربه کرده‌ام و فهميدم که يک وبلاگ داشتن چه حسی دارد، ديگر هيچ جذابيت و انگيزه‌ای برای ادامه کار ندارم.

۵. واقعيت آن است که اگر کسی يادداشت خداحافظی خود را بنويسد، عملا مرگ وبلاگش را اعلام کرده است و از آن به بعد، وبلاگ او چيزی می‌شود شبيه به «گورستان کلمات».

لنزهای هوشمند می‌آیند…

شخصیت منفی قسمت اول فیلم ترمیناتور ساخته جیمز کامرون، روبات هوشمندی بود که برای از بین بردن یک هدف انسانی از آینده به زمان حال فرستاده شده بود. نکته بسیار جذاب نابودگر، چشم الکترونیکی‌اش بود که به او اجازه می‌داد اشیاء اطراف را خیلی خوب شناسایی کند. انقدر خوب که در ابتدای فیلم از این قابلیت برای انتخاب لباس مورد نیازش استفاده کرد.

این‌که انسان بتواند از چنین قابلیتی استفاده کند به خودی خود یک طرح جاه طلبانه بنظر می‌رسد. البته کسی نمی‌خواهد چشم طبیعی‌اش را جایگزین یک چشم الکترونیک هوشمند کند ولی ابزارهایی برای تجربه این حس غریب در حال تولید هستند. گوگل تلاش کرد که با معرفی محصول گوگل گلس این تخیل را تا حدودی به واقعیت نزدیک کند. حالا قدمهای بزرگتری برای رسیدن به تولید لنزهای هوشمند بر می‌دارد.

متن کامل این گزارش را در سایت خودنویس بخوانید…

دو جانی، یک قربانی

در طی جنگ 24 روزه سنندج در سال 58، جمهوری اسلامی به خاطر حضور پارتیزانهای کومله و دموکرات و دیگر گروههای عموما چپ، شهر را از زمین و هوا به توپ بسته بود. در جریان چندین بمباران هوایی و موشک باران شهر سنندج، صدها نفر شهروند غیر نظامی کشته شدند. نه موشکی از شهر سنندج به سمت دیگر نقاط ایران پرتاب شد، نه عملیات تروریستی در دیگر نقاط ایران توسط این گروهها صورت میگرفت.

حالا این را بگذارید کنار بمباران هوایی و موشکی غزه توسط اسرائیل به بهانه حملات موشکی حماس و عملیاتهای تروریستیش. این را بدانید هر حکومتی، حتی اگر بهترین دموکراسی هم باشد، برای تامین منافعش دست به هر جنایتی خواهد زد. ربطی هم به این ندارد که چه کسی در کجا دارد چکار می کند.

اینها خوب می دانند که با انداختن هر بمب و موشکی، فقط جان انسانهای غیر نظامی را که دخلی به این جنگ ندارند، میگیرند. موضوع مستقیما به این بر می گردد که مردم چه تصمیمی خواهند گرفت. یا به زورگو تمکین می کنند، یا در کنار نیروی مقاومت (از هر جنسی) خواهند ایستاد. اگر این نیروی مقاومت از جنس حماس باشد و به مردم هم اهمیتی ندهد، تروریسم بازتولید شده و جنگ فرسایشی و بی نتیجه کماکان ادامه خواهد یافت.

اگر هم مردم تمکین کنند، یا باید منتظر تبعیضهای قومی و مذهبی گسترده باشند (مثل مردم کردستان ایران و آنچه که دیده میشود عربهای ساکن در مناطق تحت کنترل اسرائیل)، یا باید خانه و کاشانه خود را ترک کنند. راه حل بحران ساده است به شریطی که بتوان جلوی قلدریهای اسرائیل و حماقتهای حماس را گرفت.

اسرائیل باید از مناطق اشغالی خارج شود و حماس باید سلاح خود را زمین بگذارد…

ما و پروپاگاندای فاشیسم

وقتی آلمان نازی تلاش کرد تا از مسابقات المپیک 1936 برای دادن تصویری دروغین از خود به دنیا استفاده کند و جوری نشان دهد که گویی نژادپرست نیست، بین مردم تبعیض قائل نمی شود و دنبال جنگ افروزی نیست، برخی کشورها همچون شوروی به درست این مسابقات را تحریم کردند. هر چند این تحریمها گسترده نبود و برخی کشورها فرصت اتخاذ موضع درست را (مانند آمریکا) از دست دادند که به ادعای برخی از ناظران حاضر در آن دوره ممکن بود هیتلر را دچار تردید کند و به حمایت از مقاومت بین المللی در برابر استبداد نازی ها بینجامد. با پایان بازی ها، سیاست های توسعه طلبانه آلمان و همچنین آزار و اذیت یهودیان و دیگر «دشمنان حکومت» سرعت گرفت و به جنگ جهانی دوم و هولوکاست منجر شد.

اکنون سالها از این سیاست کثیف نازی ها می گذرد اما در گوشه ای دیگر از دنیا، نظامی به غایت ضد انسانی و تماما فاشیستی بر سر کار است که در دروغ پردازی و ریاکاری دست نازیها را هم از پشت بسته است.

فوتبال شاید برای خیلیها فقط یک ورزش باشد، اما برای فاشیسم اسلامی ابزاری برای ترویج ناسیونالیسم، نمایشی چهره ای دروغین از جامعه و در نهایت این تصویر سازی که مردم با بلند کردن پرچم فاشیسم اسلامی طرفدارش هستند. همچون نازیها. انقدر که خبرگزاری سپاه پاسداران که با خشونت علیه آزادی زنان در جامعه ایستاده، عکسهای زنان بی حجاب ایرانی را با پرچم اسلامیشان نشان میدهد. برای همین است که می گویم مراقب طرفداری و حمایتهایتان باشید. ما نباید در سیستم تبلیغات پروپاگاندای فاشیسم اسلامی غرق شویم.

به یاد منجیل و رودبار

بیست و چهار سال پیش، به مانند امروز، در آخرین روز بهار، درست نیمه های شب خیلیها سرگرم تماشای بازیهای جام جهانی بودند که خبر زمین لرزه‌ای شدید در شمال ایران منتشر شد. در عرض چند ثانیه هزاران خانه فقیرانه فرو ریخت و ده ها هزار انسان جان باختند.

هر چند من بچه بودم اما خیلی خوب لرزه خفیف زمین در تهران را یادم هست. پدرم و تعدادی از فامیل مشغول دیدن فوتبال بودند که فوری ما را از خانه برای دقایقی بیرون بردند. تا چند روز بعد رسانه‌های دولتی تعمدا خبر زلزله را زیاد پوشش ندادند تا از عمق فاجعه کاسته شود و مدیریت ضعیف دولت مشخص نشود. اما فاجعه انقدر عظیم بود که دنیا را شوکه کرد. در طی روزهای بعدی آمار کشته شدگان انقدر زیاد شد که در نهایت رقمش روی 35 هزار ماند.

سالها بعد زلزله های دیگری آمد و رفت و چیزی در ایران تغییر نکرد. قوانین نظام مهندسی تغییر کرد اما در عمل نه مدیریت بحران تغییر کرد و نه نظارت بر ساخت و ساز. فاجعه بم در دوران خاتمی علاوه بر نمایش ضعف شدید مدیریت بحران نشان داد که زیر پوست اصلاحات چه دزدیهای سنگینی حتی از کمکهای بشر دوستانه می شود و چیزی که باید به مردم برسد از جیب حضرات سر در میاورد. زلزله ورزقان هم نشان داد جایی که دولت بی کفایت و دزد است، حتی اگر مردم هم خود وارد عمل شوند، پلیس مخفی و اوباش پاسدار را به جانشان می اندازند.

خلاصه اینکه از زلزله رودبار تا ورزقان همگی سند بی لیاقتی و جنایت پیشگی این حکومت است.