در باب دانشگاه اسلامی

«دانشگاه اسلامی» يکی از آن مزخرف‌ترين حرف‌هائی است که در طول عمرم شنيده‌ام.لزوم «اسلامی‌شدن دانشگاه‌ها» ـ که حکمرانان ما خودشون رو برای آن، دارن جر می‌دن ـ چيزی است معادل «تعطيلی علم»! و يکی از مهم‌ترين دلايلی هم که مانع رشد علوم و علی‌الخصوص «علوم انسانی» در کشور ما شده، تلاشی است که برای محقق کردن چنين دانشگاهی صورت می‌گيرد.

کسانی که بدنبال ايجاد «دانشگاه اسلامی» هستند، اساسا شعور کافی ندارند برای فهم اين مساله ساده، که «علم» نسبت به دين ( هر دينی که باشد) «لاإقتضاء» و «لابشرط» بوده و تنها در يک محيط خنثی از حيث سيطره دين، زمينه و امکان رشد علوم فراهم می‌آيد. به‌تعبيری شرط لازم برای رشد علوم، وجود دانشگاه و فضائی کاملا «سکولار» و غيردينی می‌باشد تا نظريات مختلف علمی، آزادانه و بدون واهمه از تضادشان با دين، در محافل آکادميک و دانشگاهی امکان بروز و ظهور داشته باشند و اين دقيقا چيزی است که در دانشگاه‌های موفق دنيا، به‌‎جد دنبال می‌شود [و آيا واقعا همانطور که يک استاد ايرانی در حضور دانشجويان مسيحی، به‌راحتی به نقد مسيحيت می‌پردازد، در دانشگاه‌های ايران هم می‌توان به نقد اسلام پرداخت؟!!!].

اما در يک «دانشگاه دينی» (حال اسلامی باشد يا مسيحی يا يهودی) تنها به نظرياتی مجال ابراز و طرح داده می‌شود که با نصوص و داده‌های دينی در تضاد نباشد و اين يعنی: تعطيلی علم.اين فشارها و تضييقات «دين‌مدارانه»، خصوصا در ناحيه «علوم انسانی» در کشور ما بخوبی قابل مشاهده است.اگر می‌بينيد که اساتيد درجه اول علوم انسانی، يا از دانشگاه اخراج و خانه‌نشين می‌شوند و يا راهی سوربن، هاروارد و ساير دانشگاه‌های دنيا می‌گردند، دقيقا بهمين خاطر است.در زمينه‌ی نشر کتاب نيز، ناشرهائی که در اين زمينه فعاليت می‌کنند با انواع فشارها و تهديدات روبرو هستند و با حربه‌هائی چون «مميزی کتاب» دست و پنجه نرم می‌کنند.

بنابراين، هيچ تعجب نکنيد اگر در ايران، با فقر انديشه و تفکر علمی ـ فلسفی مواجه باشيم و روز به روز از شمار نخبگان کشور کاسته شده باشد. و جالب آنکه در اين اوضاع و احوال، همان کسی که ايده‌ی انديشه‌سوز «دانشگاه اسلامی» را طرح کرد، از ضرورت «نهضت علمی و پژوهشی» در کشور سخن می‌راند!!!