جنبش رنگین کمانی تقریبا از زمانی در ادبیات سیاسی خیلیها ( از مبارزان تا عوامفریبان ) رواج پیدا کرد که هادی خرسندی در شعری از این عبارت استفاده کرد. نمی دانم هدف هادی خرسندی از این نام گذاری چه بود. شاید در ذهنش حضور همه با هر گرایش فکری و سیاسی را مد نظر داشته. هادی خرسندی به عنوان یک هنرمند خیلی حساس می تواند چنین تصویر و ذهنیتی داشته باشد اما در دنیای سیاست هم چنین است؟ مثلا می توان از تقوایی و موسوی و گنجی و سازگارا و کروبی و عبادی و پهلوی و نوری علا و خیلیهای دیگر انتظار داشت چنین فکر کنند؟
شعارهای تبلیغاتی سیاسی را که مرور می کنید، پر است از گنده گوییهایی که گوش فلک را می برد. از آزادی بیان گرفته تا انواع و اقسام آزادیهای اجتماعی دیگر. اینها وعده و عیدهایست که نسل من دارد از دهان اینها می شنود. اما واقعیت امر چیست؟ چقدر می توان به پایبند بودن سیاسیون به این شعارها امید داشت؟
به نظر من یک سیستم مبتی بر آراء مردم و دخالت مستقیم انها تنها در سوسیالیسم می توان تجلی پیدا کند. این گفته من، فقط یک تبلیغ سیاسی نیست.بیاید با هم مروری بریک انقلاب کمونیستی و ایجاد جامعه مبتنی بر آن بیاندازیم.
محور اساسی انقلاب کمونیستی، لغو مالکیت خصوصی بر وسائل کار و تولید، و تبدیل آن به دارایی جمعی کل جامعه است. انقلاب کمونیستی به تقسیم طبقاتی جامعه خاتمه میدهد و نظام مزد بگیری را از میان برمیدارد. بازار، مبادله کالایی و پول حذف میشوند. بجای تولید برای سود، تولید برای رفع نیازهای همه مردم و برای رفاه هرچه بیشتر همه انسان ها مینشیند. کار، که در جامعه سرمایه داری برای اکثریت عظیم مردم تکاپویی ناگزیر و چشم بسته و فرسوده کننده برای امرار معاش است، جای خود را به فعالیت خلاق و داوطلبانه و آگاهانه مردم برای هرچه غنی تر کردن زندگی انسانی میدهد. هرکس، به اعتبار انسان بودن و چشم گشودن به جامعه انسانی، به یکسان از کلیه مواهب زندگی و محصولات تلاش جمعی برخوردار خواهد بود. از هرکس به اندازه قابلیتش و به هرکس به اندازه نیازش، این یک اصل اساسی جامعه کمونیستی است.
نه فقط تقسیم طبقاتی، بلکه تقسیم حرفه ای انسان ها از میان میرود. کلیه قلمروهای فعالیت خلاقه بر روی همگان باز میشود. شکوفایی هر فرد به شرط شکوفایی جامعه بدل میشود. جامعه کمونیستی جامعه ای جهانی است. مرزهای ملی و کشوری محو میشود و جای آن را هویت جهانشمول انسانی میگیرد. جامعه کمونیستی جامعه ای است بدون مذهب، بدون خرافه، بدون ایدئولوژی و بدون زنجیر سنن و اخلاقیات کهنه بر اندیشه آزاد انسان ها.
از میان رفتن طبقات و تضاد طبقاتی، دولت را به پدیده زائدی تبدیل میکند. در جامعه کمونیستی دولت زوال پیدا میکند. جامعه کمونیستی جامعه ای است بدون دولت. امور اداری جامعه از مجرای تعاون، همفکری، ارتباط و تصمیم گیری جمعی کلیه اعضاء جامعه حل و فصل میشود.
جامعه کمونیستی به این ترتیب برای نخستین بار به آرمان آزادی و برابری انسان ها به معنی واقعی کلمه جامه عمل میپوشاند. آزادی، نه فقط از ستم و سرکوب سیاسی، بلکه از اجبار و انقیاد اقتصادی و از اسارت فکری. آزادی در تجربه ابعاد مختلف زندگی و در شکوفایی خلاقیت ها و عواطف والای انسانی. برابری، نه فقط در برابر قانون، بلکه در بهره مندی از امکانات مادی و معنوی جامعه. برابری شان و ارزش همه در پیشگاه جامعه.
جامعه کمونیستی یک آرزو و یک مدینه فاضله خیالی نیست. تمام شرایط پیدایش چنین نظامی، در دل همین جهان موجود سرمایه داری فی الحال فراهم شده اند. توان علمی، تکنولوژیکی و تولیدی انسان امروز چنان ابعاد عظیمی پیدا کرده است که پی ریختن جامعه ای معطوف به رفع نیازها و تامین آسایش همگان کاملا مقدور است. انقلابات الکترونیک و انفورماتیک دهه های اخیر و تحولات شگرف در ابزارها و روش های ارتباطاتی و اطلاعاتی سمعی و بصری، سازمان دادن یک جامعه جهانی و شرکت همگانی در طراحی و برنامه ریزی و اجرای امور گوناگون جامعه را پیش از پیش میسر ساخته است. بخش عظیمی از این توان تولیدی هم اکنون یا به اشکال مختلف به هدر داده میشود و یا عامدانه مصروف ممانعت از بکار بستن این امکانات در خدمت رفع نیازهای بشر میشود. اما علیرغم همه عظمت امکانات مادی جامعه، پشتوانه اساسی جامعه کمونیستی را نیروی خلاقه و زنده میلیاردها انسانی تشکیل میدهند که از اسارت طبقاتی، از بردگی مزدی، از اسارت معنوی و از خود بیگانگی و از حقارتی که نظام موجود به آنها تحمیل میکند رها میشوند. انسان آزاد، ضامن تحقق جامعه کمونیستی است.
سرمایه داری خود آن نیروی عظیم اجتماعی را که میتواند این افق رهائی بخش را عملا متحقق سازد شکل داده است. قدرت شگرف سرمایه که در مقیاس جهانی گسترده است، انعکاس قدرت یک طبقه کارگر جهانی است. جامعه کمونیستی محصول انقلاب کارگری برای خاتمه دادن به نظام بردگی مزدی است. به این اعتبار انقلاب کارگری انقلابی اجتماعی است که بناگزیر کل بنیاد مناسبات تولید را دگرگون میکند. طبقه کارگر، برخلاف کلیه طبقات فرودست در تاریخ پیشین جامعه بشری، نمیتواند آزاد شود بی آنکه کل بشریت را آزاد کند. جامعه کمونیستی اتوپی نیست، بلکه محصول و هدف مبارزه یک طبقه عظیم اجتماعی علیه سرمایه داری است. مبارزه ای زنده و واقعی و جاری، که به قدمت خود جامعه بورژوایی است.
.
+ جنبش مردم ایران که از خردا 88 آغاز شد، نه جنبشی دمکراتیک، که جنبشی اصالتا سوسیالیستی است که به کمتر از سوسیالیسم و دخالت مداوم شهروندان در امور سیاسی و فرهنگی جامعه تن نمی دهد. البته عالیجنابان دمکرات، ترجیح می دهند این خواست مردم را رسیدن به دمکراسی مستقیم و از این جور چیزها تعبیر کنند. اما اساس چیز دیگری است. این، خواست جامعه ای است که نه برای انتخابات آزاد، که برای ابتدایی ترین حقوق انسانی خود به میدان آمده.